پاییز یک سالگی
۲مهر: امروز همراه بابا اومدیم تهران تا چندروز دیگه باباجون بیاد دنبالمون بسمت مشهد بریم دخترم از امروز که چند روزی رو اومدیم تهران بمونیم شبها هردوتون زود میخوابین ولی نیمه شب دیگه بیدار میشی و دستشوییت رو میری قربونت برم ۴مهر: امروز پسر قندعسل کلی شیرین کاری داشتی چند دقیقه روپاهای خودت ایستادی اسم خواهری رو هم واضحتر مدام به زبون آوردی حناانهه مدام هم راه میری و یک دو سه میکنیادامه ۲مهر: ۵مهر: امروز از تهران با باباجون راهی مشهد شدیم تا گل پسر اولین بار امام رضا رو ببینه ۸مهر: امروز باباجون از دخمل ملوسم پرسیدی چرا حرز گردنت داری بعد از من پرسیدی مامان خدا توی دعام(حرز) هست؟ عصر تاسوعا باهم رفتیم هیئتای تو خیابونای م...